روز جمعه

خوبی روز جمعه اینه که روز آخر هفته ای هردومونه

حالم چندوقته خوش نیست و چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است

نمی خواستم 25 سالگیم اینطوری بی حاصل پیش بره ولی رفت

چندروز دیگه 26 سالم میشه ولی اولین تولدیه که خیلی مهم نیست واسم نه کادو میخام نه کیک میپزم

نه احساس خوبی ازش دارم 

درکنار خانواده حس مطلوب لازمو ندارم و مقصرش خودم چون هرروز تو خونم و اینکه نمیتونم شرایطمو تغییر بدم از همه بدتره

دوباره دارم خاله میشم ولی اصلا برام مهم نیست حتی خوشحال که نیستم هیچی ناراحنم هستم

حالا که باید صبور باشم پس بهتره اینو بپذیرم آخرین تلاش هامو میکنم

و بعد میذارمش کنار زندگیم نباید طبق محاسباتم اینطور پیش میرفت 

حالا حتی با مجوز نظامم نمیتونم کارکنم در حالی که هم از نظر مالی هم از نظر روحی به شدت بهش احتیاج دارم

می دونم توام که ایران بودی این روزای سختو تجربه کردی بیکارترین روزهای زندگیم بدترین روزای زندگیم شدن چیزی که هرگز همچین تصوری ازش نداشتم

این اولین پستمه که توش نفس همیشگی شاد بپر بپر کن وروجک نیستم

درست میشه زندگی داره منو میسازه زمخت و قوی

یک روزی میام تو خونت زیر یک سقف من و تو باهم و حتما اون روز دوباره یادم میاد چطور کنارت زنانگی کنم 

ناز بدم و ناز بکشی دلبری کنم

خونمون پراز نقاشی های روی دیوار و ظرف های رنگی رنگی

که توش موز و خیار بخوریم

زندگیمونو میسازیم

خونه ای که مال من و تو باشه 

خونه ای مال خودمون که روی دیوارش نقاشی بکشیم

 

.:حریم امن:. ...