چو آغازِ قصه به دستِ دوتا بود، سرانجامش این بار حکمِ خدا بود
به من یاد دادند وداعی به حرمت، نگو جز به نیکی اگر کم وفا بود
تشکّر کنم بابت هر چه بودی، که این حکمِ تقدیرِ زیبای ما بود
رسیدن بماند به دنیای دیگر، که اینجا موازیِ بیانتها بود
تو با دردِ من آشنایی ولیکن، و انّ مع العُسر یُسرا کجا بود
پدر را بگو چشم را یادشان نیست، چه شد بعضها را چهکس مبتلا بود؟
و من دوره کردم تمامِ خودم را، تجن تا خزر راه ما هم سوا بود
و من مثل حامد پس از کوچِ ریرا، همین سِرتِرالین مرا اکتفا بود
تو میخوانیاش من تو را میشناسم، نگفتم مقصر عزیزِ شما بود
و زیباترین روزِ بهمن مبارک، که سارا غریبی چقدر آشنا بود
برچسب : نویسنده : 2tarafamuno بازدید : 80