باورم کن... بیست و چهارم دی نود و شش

ساخت وبلاگ

روزای سختی رو گذروندیم
هر دوتامون
تو بیشتر از من، چون خیلی ماهی
تصمیم گرفتم به ایمان و مزدرانی زنگ نزنم بپرسم چی شد
تو حق داری ناراحت باشی
نه که فکر کنی غرورم اجازه نمیده نه، نمیخوام انتظار اینکه کسی برام کاری کنه منو بکشه... نمیخوام به هیچ کس جز خودم امید داشته باشم، نمیخوام کسی با یه حرف تلخ منو نا امید کنه...
این دست هایی که داره تایپ میکنه همون دستاییه که موهاتو نوازش میکرد، من به این دست ها بیشتر از امید بستن به دیگران ایمان دارم، چون برکت موهای تو تووشه
باور کن از آنسه هم ناراحت نشدم که منو بلاک کرد، تو صمیمی ترین دوستشی حق داره از آزار دیدن تو آزار ببینه
ایمان اگه اون حرفا رو بهم زد ناراحت نشدم، از اینکه مث کوه پشتت واساد ناراحت نشدم، چون تو عزیزی برای همه عزیزی
سمیرا اگه مسیج منو دید و جواب نداد باز هم ناراحت نشدم، سمیرا دید خواهرش داره آزار میبینه، اون روزی که تو یکه و تنها بخاطر آزار دیدن خواهرت سر جدا شدنش پشتش واسادی امروز اون اگه از تو حمایت نمیکرد من ناراحت میشدم جای اینکه از حمایت کردنش ناراحت شم
چقدر خوشحالم که اینهمه آدم هستن تو رو دوست دارن
حالا تصمیم گرفتم به جای گریه و زاری...  به عشقی که بینمون هست اعتماد کنم و بهت ثابت کنم حسم عوض نمیشه، حسم گذرا نیست، حس عمیق من به تو از بین نمیره که بخوام فراموشش کنم. من تصمیمم رو گرفتم، میخوام بهت ثابت کنم... من فقط نیاز دارم که باورم کنی... که باور کنی حس من حس ترس از دست دادن تو نیست، همون عشقیه که کنار تجن شکل گرفت... هر چقدرم باور تو طول بکشه من تحمل میکنم
تو میدونی من خواب و خوراکم چی شده تو میدونی من با اینکه بهت قول دادم سیگار نکشم چی کار کردم با خودم
ولی حرفای تلخ چیزی رو درست نمیکنه
خوشبینم... خوشبینم که تو اینجا رو میخونی
برا همین میخوام هر روز برات پست بذارم
انقدر بنویسم تا باور کنی من همون آدمم، فقط اشتباه کردم و اشتباهمو جبران میکنم
از امروز برات مینویسم
هر روز مینویسم
تا همیشه مینویسم
تا بدونی من با ذره ذره وجودم دوستت دارم
آدما شاید بتونن عشقشون رو نفی کنن، اما عشق از بین نمیره
تا بحال شازده کوچولو تو بودی و گل سرخ من
از امروز من میشم شازده کوچولو تو بمون گل سرخ من
من بهت ثابت میکنم هیچ کس جای تو رو توو زندگیم پر نمیکنه
اشتباه نکن، مزاحمت نمیشم، تو آرامش نیاز داری و من این آرامش رو با اصرار بی موردم به هم نمیریزم، ولی من اون روزی رو میبینم که تو اینجا کنار منی و با هم تک تک این روزا رو مرور میکنیم. من به قدرت عشق ایمان دارم. ما به هم میرسیم. این باور منه.
آدم باید برا چیزی که میخواد بجنگه... من بی سلاح می جنگم... هشت سال و اندی تو جنگیدی... بقیه ش و من میجنگم
برات مینویسم، از روزها و شبام... هر روز مینویسم... روزایی که دلتنگ ترم بیشتر مینویسم...
خوشبینم به روزهای خوبمون
یه رازهایی بین ما هست که هیشکی نمیدونه
مثل لالایی که برام پارسال فرستادی بعد اینکه اومدم خونتون
مثل کارت اهدا عضویت تو
مثل این خونه
مثل اون پارچه سبزی که بهم دادی
مثل سنجاق سر طلایی قشنگ سارا کوچولو
مثل لپ گلابی، مثل سیب گلاب...
پس به حرمت تمام دو نفره ها و دو طرفه هامون، این خونه رو انقدر آب و جارو میکنم تا باورم کنی
پ.ن.یک
ماهی ده تومن نذر محک برام میدادی، ماهی ده تومن نذر محک کنار میذارم تا روزی که برگردی
سالی یه گوسفند برام قربونی میکردی، سالی یه گوسفند نذر میکنم از روزی که برگردی
پ.ن.دو
 هر شرایطی
پ.ن. سه
شبت بخیر خانوم گلی

.:حریم امن:. ...
ما را در سایت .:حریم امن:. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2tarafamuno بازدید : 121 تاريخ : پنجشنبه 12 بهمن 1396 ساعت: 23:21